leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

روزِ تو !

 

روزی است اَندر شب نهان
تُرکی میان هندُوان
حین تُرک تازی ای بکن ...

گردیم ما آن شب روان
اَندر پی ما هِندُوان
زیرا که ما بُردیم زَر
تا پاسبان آگاه شد !

ما شَب رَوی آموخته
صد پاسبان را سوخته
رُخها چو گل افروخته
کان بِیدَقِ ما شاه شد ! 

تَن را بدیدی ؟ جان نگر
گوهر بدیدی ؟ کان نگر
این نادره ایمان نگر
ایمان در او گمراه شد !

پ.ن : دکتر جون روزت مبارک !

 

نظرات 7 + ارسال نظر
کدخدا پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 01:55 ب.ظ http://vispooran.com

اوللللللللللللللللللللللللللللللل :دی

کدخدا پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 01:56 ب.ظ http://vispooran.com

دکتر ؟ :-SS

محسن پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 06:01 ب.ظ

سلام
خیلی خوبه,
خوش بنویس
شاد بنویس
شعر بنویس
قصه نخور با این وضعی که من می بینم بالاخره همه یه روزی دکتر می شن :))

مریم پنج‌شنبه 1 شهریور 1386 ساعت 09:09 ب.ظ

منم تبریک میگم .....

به امید دیدن همه ی سفیدی ها برای تو سمای عزیزم !....

کدخدا یکشنبه 4 شهریور 1386 ساعت 11:57 ب.ظ http://vispooran.com

منم یه زمونی دکتر بودمااااااااا
اونم وقتی که بچه بودم :دی

مریم دوشنبه 5 شهریور 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

رفتم ٬ رفتم .... رفتمو بار سفر بستم !

با تو هستم هر کجا هستم ...

از عشق تو جاودان مانَد ترانه ی من

با یاد تو زنده است عشق از بهانه ی من

پیدا شو چو ماهِ نو گاهی به خانه ی من

تا ریزد گل از رُخت در آشیانه ی من

رفتمو بار سفر بستم .....

با تو هستم هر کجا هستم ...

آهم را میشنیدی به حال زارم میرسیدی

نازت را میخریدم تو ناز من را میکشیدی

به خدا که تو از نظرم نروی

چو روم ز برت ز برم نروی

رفتمو بار سفر بستم

با تو هستم هر کجا هستم

اگر مراد ما برآید چه شود؟

شبی پناه ما سرآید چه شود؟

به خدا کَس ز حال من خبر نشد

که به جز غم نصیبم از سفر نشد

نروی ای نفس ز پیش چشم من

که به چشمم به جز تو که دگر نشد

رفتمو بار سفر بستم

با تو هستم هر کجا هستم

مریم دوشنبه 5 شهریور 1386 ساعت 12:16 ق.ظ

فکرشم قند توی دلم آب میکنه !.... چی میشه سما !.... فک کن .... کاش الان چند ماه دیگه بود !.... نذاشتم امشب تو حرف بزنی . اینجوری هم فک نکن .... بذار دلت خوش باشه بهشون که دلخوشی به جز همینا نیست .... میدونم به خدا میدونم چی میگی .... اما هیچ میدونستی تو میتونی موفق تر از همشون باشی .... پس درساتو بخون ٬ به هیچی هم فک نکن ... به قول خودت هر بار که خواستی بهش فک کنی بگو الان نه ٬ فردا ...فردا ...فردا .... وقتی اومدی دوتایی یه فکری به حالش میکنیم .... از تو چه پنهون که بد یلدایی شدم .... درست مث تو .... فقط شجاعتم کمتر از توئه !....
تو رو خدا مواظب خودت باش... خیلی بیشتر از اونیکه فک میکنی به یادتم ...خیلی ....
دوستت دارم ....
امیدوارم فردا امتحانتو خوب بدی ....
میبوسمت .... بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد