خدای سه شنبه ها رویه جور دیگه دوست دارم !!
اصلاً این حسی رو که خدای سه شنبه ها در من می آفرینه ،
خارق العاده است.
این سحر و جادوی خدای سه شنبه ها تا آخرین دقایق حیات سه شنبه ها اعجاز می کنه !
صبح سه شنبه نرفتم سر کار
آخه مامان از بیمارستان مرخص می شد
کلی به دکور خونه ور رفتم
و بعد از مدتها احساس دخترانه ای پیدا کردم !!
تو این مدت که کلی خونه رو فراموش کرده بودم
حتی جای خوراکیها هم یادم رفته بود !!
بگذریم . . .
ساعت 3:30 امیر اتابک با مریم قرار گذاشتم
مریمم هم اومد
مثل یه فرشته . . .
حدوداً 4:10 رسیدیم هتل سیمرغ .
محل برگزاری جشن تولد بابا پرشین !!
اولش که وارد شدیم ، حرفی که خواهر مریم زده بود برامون تداعی شد :
« از این خزبازیها انقدر بدم میاد !! »
برنامه با تلاوت قرآن و سرود جمهوری اسلامی آغاز شد.
مجری پوزش خواست
چون قرار بود آقای خیابانی برنامه رو اجرا کنه
اما به دلیل اینکه در بیمارستان بستری بود نتونسته بود بیاد !!
فکر کردیم برنامه با دعوت مدیران به روی سن
حالت رسمی تری بگیره !!
اما نگرفت!!!
پرسش و پاسخ شروع شد . . .
وبگردها می پرسیدن
و آقای بوترابی ( مدیر گروه سایت های پرشین بلاگ ) پاسخ می دادن ،
البته ناگفته نماند که ِ
به مدیرای دیگه اجازه صحبت نمیدادن ،
دفاع می کردن ؛
جبهه می گرفتن ،
و کمی هم مسخره می کردن.
یه جاهایی هم تو صحبت های دوستان می پریدن ؛
که این دوستان
بیشتر همکارای خودشون بودن !! که گاهی
با یه عذرخواهی مواجه می شدن و یه جاهایی هم نه !!
بعد از اتمام پرسش و پاسخ
و سخنرانی
و کف زدن برخی و صلوات فرستادن بعضی . . .
حالا بماند . . .
موقع دعوت از اسپانسرهای محترم
و اهدا جوایز به بلاگ های برگزیده رسید !
جالب اینکه در این موقع
مجری محترم عوض شد
و یه آقای دیگه اومدن برای اجرا ؛
اگه گفتین چرا ؟؟
چون هیچ فرد مهمتری ( از جمله خود آقای بوترابی و یا مدیر عامل شرکت فراسو )
روی سن نبودن که هدایا رو به دوستان تقدیم کنن
جز آقای مجری سابق !!
که در قسمت پرسش و پاسخ هم گاهی
البت گاهی
در تایید سخنان آقای بوترابی و یا
من باب اظهار فضل
پاسخی می دادند . . .
( ناگفته نماند که اولش ما دنبال صدا می گشتیم ، در قسمتی
که مدیران جلوس فرموده بودند . . . اما دیدیم این صدای آقای مجریه !! )
حالا بماند که همه دوستان برنده از یه فنت بودن
که بعداً علتشو می گم !!
آقای ابطحی دوست داشتنی ترین مهمان تو این جمع بودن
که وبگردها با تشویق زیادشون اینو اظهار کردن.
رسیدیم به قسمتی که از اول منتظرش بودیم . . .
پذیرایی !
اونم با سن ایچ و شیرینی دانمارکی !!!
( ببخشید گل محمدی!! )
و در این قسمت
آقای جیم جیم رو دیدیم !!
( به دلایل عذاب وجدانی از لو دادن اسم ایشون خودداری می کنم )
از اونجایی که با راهنمایی مریمی یادم اومد که ایشون
سابقاً در بلاگ سابق بنده کامنت گذاشتن ،
با ایشون یه حال و احوالی کردیم
و خودمونو معرفی کردیم
که کلی هم ناراحت شدیم . . .
به این دلیل که تا حالا متوجه نشدیم که
ایشون موقع تقدیم هدایا
پشت صحنه تشریف داشتن و می فرمودن که این بلاگ خوبه هدیه می گیره یا نه ؟!؟
چه عادلانه ؟!؟!؟!؟!
و گفتن کاش زودتر مارو میدیدن تا ما هم از این خان وسیع بی بهره نمی موندیم !!
البته امیدوارم بهشون بر نخوره ؟؟؟
ما کاملاً به این حسن نیت ایشون واقفیم
به همین دلیل اسم ایشونو نبردیم !! ( اینم دلیل یه فنت بودن دوستان برنده !! )
البته این وسط 12 ساعت هم اینترنت تقدیممان شد !!
ــ ممنونیم از این بابت !
اینم از بهترین قسمت!!
البته ما کیک باباپرشین رو فقط درسته دیدیم . . . بعدش دیگه ندیدیم !!
. . . . . .
اینا رو بی خیال
طی طریقه !!! با یه همراه خوب مثل مریم . . .
بعدش بیشتر حال داد
مریمم که پایه !
رفتیم اونجایی کــه من می خواستم!!
در انتظار اتفاق خدای سه شنبه ها !!
و خیابان سئول
مریم اونورو نگاه کن !
دنده معکوس ... لایی
ــ جاموندن!! ــ نه دارن میان !!
اتوبان چمران
مدرس
میدون آرژانتین
ــ دلم نیومد بپیچونمتون !!
شاید یه اتفاق
نه همانی که منتظرش بودم !!
. . .
و خانه
مامان
ــ حالش خوب نیست ؟
ــ نه ، سرگیجه داره !!
خوابیدم . . .
صبح دیدم sultan* !! ، ــ Missed call
بعدشم یه SMS ؛
Hi sama,, I miss you very much . . .
Please take care . . .
Don’t forget me OK . . . Love you . . .
در آخرین دقایق حیات سه شنبه !!
و یک اتفاق . . . گویا همانی که انتظارش را می کشیدم !!
* پ . ن : از این غریبه دوست داشتنی مطمئنا بعدها خواهم گفت .
سلام عزیز دلم. وبلاگ جدید مبارک . مثل همیشه جذاب و هیجان انگیز بود . قربوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون سمای خودم برم. بازم میام پیشت گل من . به امید دیدار.
ممنونم .
منتظرت می مونم . . . همیشه !
این حادثه ها آخر کار دستت میده (چشمک)... ولی من واقعا این حادثه رو که تعریف کردی .. آخرش رو میگم smsخیلی دوست دارم. همون اووووووووووکککککککککککککی.
تووووووووووووو ککککککککککککککککی !!
بابا ایول به خودمون که پا شدیم...معلومه حسابی داغ کردینا عیبی نداره خودمون تو هتل استقلال ۱ جشنی می گیریم دعوتشون میکنیم ببره کفشون.....شیطون اس م اس حالااااااااااااا بابا خوشا به حالت کلی خندیدم خوب نوشتی ازشون...بازم سر میزنم به مریمم سلام برسون می بوسمتون...
داغ که نکردیم . . . سوخت !!
تو هم بودی؟ کجا نشسته بودی؟ منم بودم اما اون عقب مقبا. اوصولا و طبق گفته ی اون دوست و ژیر دانا از این ...بازی ها خوشم نمیاد. اما امن از رفیق ناباب!
بابا ما هم لژ نشین بودیم . . .
سلام . خوبی ؟
منم دعوت می کرذی میامدم خووووووووب !!!
(البته برای اینکه بیام به هم بریزم !)
تازشم چرا به تو جایزه ندادن ؟
در کل چرا رفتی ؟D:
سلام . خوبم عجبه آقا.
من که نباید می دعوتیدم که !!!
( ولی اگه می دونستم به هم ریختن هم بلدی حتماْ باهات هماهنگ می کردم )
دلیلشو گفتم که . . .
خر شدم !؟D:
سما جونم سلاااااام! نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم باز هم شروع به نوشتن کردی...
هممم، من این روزا به هر وبلاگی که سر میزنم با یه گزارش از تولد پرشین بلاگ مواجه میشم!!...میدونی الان فضولیم گل کرده که بدونم این آقای جیم جیم کیه:دی
خدا شانس بده سما جون چه SMS هایی واست میزنن!...
موفق باشی دوست گللللم!
تا بعد.
ســــــــلام زینب جونی !! ممنونم
بعداً یواشکی اسمشو بهت می گم !!
این sms . . . مطمئنی بلای آسمونی نیست ؟!؟
منتظرتم گلم!
دلم از فضولی غنج زد :) کیه این غریبه دوست داشتنی:)
وای . . .
ببین کیو می بینم اینجا ، مینا جــــــــــــــــــــــــــونمو !!
الهی قربونه این غنج زدن دلت برم !
چرا اینقدر تو رو دوست دارم مینا ؟!
سلام سلام~~~
به به
سلام و صد سلام
مزین فرمودین آقا ، شما و دوستتون ما رو شرمنده کردین بالاخره !!