leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

وبلاگ مستعار

 

آن شب از خیابان می گذشت. خیلی از خانه دور نشده بود که اتومبیلی به او زد. خیلی محکم. با عجله او را به بیمارستان رساندند اما کار از کار گذشته بود.

به هیچ کس درباره وبلاگ خود حرفی نزده بود. وبلاگی با نام مستعار ! خوانندگان وبلاگش خیال می کردند از وبلاگ نویسی خسته شده که مطلب تازه نمی گذارد !

............................................

ششمین ساعت از ششمین روز ششمین ماه سال . . . همین یک ثانیه !!

می دانم ـ می دانم که هزاران اتفاق خوشایند از پس یک حرف ناخوشایند کوچک برنمی آیند !!

اما بی آنکه بدانم چه می خواهم منتظرم . . .

منتظر ششمین ساعت از ششمین روز ششمین ماه سال . . .

 

نظرات 14 + ارسال نظر
چشم تو چشم دوشنبه 6 شهریور 1385 ساعت 06:01 ب.ظ

وقتی مردم به مردم خبر بدین !

تو کی می دونستی که این دفه ی دومت باشه D:

اگه خبردار شدیم . . . حتماْ ! البته شما که سنی ازتون گذشته و حکم آفتاب لب بوم رو دارین باید منتظر باشید . . .

حالا بهت می گم :D

حامد دوشنبه 6 شهریور 1385 ساعت 07:05 ب.ظ

حسش نیست لینک و اینا بدم
همون جیم جیم فرض کن
خیلی جالب بود
واقعا استفاده کردم
حیف که هیچی نفهمیدم
ولی چه ربطی به خیابون داشت ؟

به . . . سلام !
از همه چیز به این شدت استفاده می کنی !!

مریم دوشنبه 6 شهریور 1385 ساعت 11:46 ب.ظ http://darya777.persianblog.com

نمیدانم آوای معصومانه ات را باور کنم یا لبخنهای کوتاه و معناداری که هزاران حرف نگفته دارند ... نمیدانم در این ششمین ساعت از ششمین روز ششمین ماه سال کدام نگفته جاری است که آشفتگی ات را تنها میخواهی به دوش بکشی و من تازه میفهمم که هنوز هم کوچکم ... تا تو با سرعت نفسهایت میدوم مگر بیابم آن امن بی بهایت را . تا تو به هزار بهانه زنده ام به هزار بهانه !!!
همیشه وقتی پر از حرفی همیشه وقتی پر از نگفته ای با همان لحن خاص خودت میگویی : ...
و من باز هم میدانم که دختر مهتاب ٬ ریشه های سبز تلزه ای برای بودن است . بدون تو کدام دفترم نوشته میشد ...بدون همراهی تو ....و اینک در ندانستن هزاران نگفته ام به خیال خود میدانم و به خیال خود هزاران فکر میکنم که ...
اما زلال وجودت هرگز غبارآلود نمیشود ٬ عزیزم ٬ میدانی که رد نگاهت را دنبال میکنم ؟! و میدانی که گردش چشمانت را حفظم ؟! پس این را هم بدان که کنارت میمانم تا بودنم را از تو وام بگیرم .
خوب مهربان من ! ... روح سادگی ام را به حساب کوچکی ام مگذار ... نادانی ام از سر سادگی است ... و امشب تا درنیابم این ششمین ساعت از ششمین روز ششمین ماه سال را ... نمی خوابم . باید بدانی که اوج را در روح ناب و زلال تو دریافته ام . پس
پس حتما بقیه ی حرفهایم را میدانی و دیگر خاموش میمانم تا سکوتت را بهتر گوش دهم تا به سکوت ...همین یک ثانیه .... گوش فرا دهم .
پر حرفی ام را ببخش و بودنم را یک بار دیگر باور کن !!!

بگذار حرفی به میان نیاورم مریمم . . . لام تا کام نگویم از این هیچستانی که چون پیچک بر روحم سایه افکنده . . . . . . بگذار نگویمت !!

شیطونک سه‌شنبه 7 شهریور 1385 ساعت 05:46 ق.ظ http://afshinesheiton.blogsky.com

سلام
سخترین چیز در زندگی انتظار هست

امیدوارم که از این انتظارت نتیجه ای شیرین عایدت شود

همیشه خندان باشی

شاید انتظار ثانیه ای که با گفتن هزار و یک گم می شود . . . نابود می شود !!

محمد :: لحظه ها رو با تو بودن :: سه‌شنبه 7 شهریور 1385 ساعت 07:58 ب.ظ http://mardan.persianblog.com

سلام . خوبی ... یادداشت قبلیتو خونده بودم .
مرسی که به وبم اومدی .
نظرت رو تو فتو بلاگ هم خوندم .
باز هم از محبتت ممنونم .
موفق و پیروز باشی . بای

سلام
خوب کاری کردی ! :D

محمد سه‌شنبه 7 شهریور 1385 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.mami23.persianblog.com

سلام.
من هم تا مدتها همینجوری بودم.ولی بعدا لو دادم.

چیزی برای لو دادن وجود نداره عزیز !

توحید چهارشنبه 8 شهریور 1385 ساعت 04:18 ق.ظ http://thdmc.blogsky.com

...
من نمیدونم الان چی باید بگم...

خوب . . . همینی که گفتیه کافیه !
فکر کنم منظورتو دقیقاْ فهمیدم !!

گه لاویژ چهارشنبه 8 شهریور 1385 ساعت 01:17 ب.ظ http://galavizh.blogfa.com/

شاید تنها تفاوتی که در انتظار من با شما وجود داره اینه که من می دانم چه می خواهم!

خوشم میاد می فهمی !

سعید چهارشنبه 8 شهریور 1385 ساعت 02:22 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

من اگر به زیر ماشین رفتم و مردم بگویید مستانه مرد!
او خسته دلی بود در این خلوت خاموش!
او زاده غم بود و ز غمهای جهان گشته فراموش!!! (به به :پی!)

خلاصه مراسم یادبودمو آبرومند برگذار کنید! وگرنه دوربرگردون پل صراط جلو همتون رو می گیرم ...

.......
هفتمین ساعت از هفتمین روز هفتمین ماه سال هفت هم جالب بوده ... شکار لحظه می کنی؟!

سلام.
دور از جون آقا سعید !

یعنی می گی برات مراسم بگیریم !! آخه دو پاره استخون که . . .

......
کجاشو دیدی ؟!

مهرانی... چهارشنبه 8 شهریور 1385 ساعت 04:18 ب.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com/

سلام خارجی...

علیک داخلی . . .

پرنده تنها چهارشنبه 8 شهریور 1385 ساعت 09:33 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

!

بلــــــــــه !! کاملاْ متوجه ام که چی می خوای بگی !!!!

... مرجان ... پنج‌شنبه 9 شهریور 1385 ساعت 02:16 ب.ظ http://yadete.persianblog.com

فقط یک دقیقه مونده !
.
بدرود!!!

تمام شد !
.
نرفتم که بمیرم !!!

پویا پنج‌شنبه 9 شهریور 1385 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.oskolism.com

هستم!

دالی !!

اقلیما جمعه 10 شهریور 1385 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.eghlima.blogsky.com

منظورت چیه؟

اگه گفتی ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد