leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

 

و تنهایی من

شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد ...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 02:19 ب.ظ http://darya777.persianblog.ir


دلم را دار خواهم زد!

در این معبد، در این تنها تجلیگاه نیک و بد!

در این صحرای آتشناک صدها عابد و موبد!

در این غوغای بی اندازه و بی حد

به روی پشته ای از استخوانها جار خواهم زد!

دلم را دار خواهم زد!

ـ درون من دلی از خشم بی اندازه می باشد

درون من دلی از زخمهای تازه می باشد

درون من دلی از کفر...

از یک کفر تاریک است.

دلی از آتش و خون و شرنگ و شورش و سوداست

دلی از زشتی و شوریدگی و هرزه پوئی هاست

دلم مانند یک صحراست

برویش جوی خونی خشک و باریک است

دلم از جنس یک گرگ است... یک گرگ پژوهنده!

درنده... سخت پوینده...

که می سازد برایت بمب آتش زا.

دلم از جنس شیطان است، بلی شیطان!

ـ دلم را عاقبت با تیر یا شمشیر خواهم زد!

دلم را تیر خواهم زد

دلم را سیر خواهم زد

دلم را غرق در خون می کنم یک روز یا یک شب

دلم را عاقبت با خشم... با یک خشم خواهم زد!

دلم را زخم خواهم کرد

کنار نعش دل، با هر رگ خود تار خواهم زد!

دلم را دار خواهم زد

دلم را دار خواهم زد!

مریم جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام

ببخشید سما جونم ٬ یهو قطع شد ٬ اعتبار کارت فقط چند دقیقه بود .... دوستت دارم عزیزم ....

someone جمعه 5 مرداد 1386 ساعت 02:35 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام
برام واژه جدیدی نیست ... بهش عادت دارم .......تنهایی

کدخدا جمعه 19 مرداد 1386 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.kashkool3.persianblog.ir/

به قول یکی از دوستام
سحر نزدیک است
................
البته نه اون سحر هااااا
این سحر :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد