پروانه ی من در دامی افتاده است که عنکبوت آن سیر است!نه می تواند پرواز کندو نه می تواندبمیرد ...
باور نکن تنهایی ات را .........
دوباره یه گوشه میشینمو واسه دلم میخونم هنوز تو حسرت ِ یه همزبونم دوباره نمی خوام چشای خیسم ُ کسی ببینهیه عمره حال و روز ِ من همینهکسی به پای گریه هام نمیشینه بازم دوباره دلم گرفتهدوباره شعرام بوی غم گرفتهکسی نفهمید غمم چی بوده!؟دلیل یک عمر ماتمم چی بوده !؟
سلام.هر چقدر که این شعر٬ این نوشته زیباست ...اما عمق و درک اون وحشتناک !اتفاقا میشه مُرد ٬ اما یه مرگ قسطی ! یه مرگ تدریجی که الان دارم تجربه اش می کنم ....
حوب این که بشینه تا عنکبوت گرسنش بشه یا یکی بیاد کمکش هم دردی رو دوا نمیکنه....باید تقلا کنه...کم کمش اینه که ممکنه نجات پیدا کنه یا یکی در حال تلاش ببیندش و کمکش کنه
باور نکن تنهایی ات را .........
دوباره یه گوشه میشینمو واسه دلم میخونم
هنوز تو حسرت ِ یه همزبونم
دوباره نمی خوام چشای خیسم ُ کسی ببینه
یه عمره حال و روز ِ من همینه
کسی به پای گریه هام نمیشینه
بازم دوباره دلم گرفته
دوباره شعرام بوی غم گرفته
کسی نفهمید غمم چی بوده!؟
دلیل یک عمر ماتمم چی بوده !؟
سلام.
هر چقدر که این شعر٬ این نوشته زیباست ...
اما عمق و درک اون وحشتناک !
اتفاقا میشه مُرد ٬ اما یه مرگ قسطی ! یه مرگ تدریجی که الان دارم تجربه اش می کنم ....
حوب این که بشینه تا عنکبوت گرسنش بشه یا یکی بیاد کمکش هم دردی رو دوا نمیکنه....باید تقلا کنه...کم کمش اینه که ممکنه نجات پیدا کنه یا یکی در حال تلاش ببیندش و کمکش کنه