هوا دم کرده و خفه است
باران میآید
سردم میشود ...
خبر مرگ بورقانی اندوهگینم میکند ... شاید خیلی سالها بگذرد از آن موقعها، خاتمی، مهاجرانی، حوزه هنری ... اما خوب، وسعت اندوه گذر زمان نمی شناسد. همینجوری میآید چمبره می زند در گلویت ... آنوقت هر چهقدر هم که اینجا گرم باشد و خورشید بتابد، تو سردی این زمستان را تا مغز استخوان حس می کنی !
روحش شاد .
خوبی؟