leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

خدانگهدار


لعنت خدا به این فاصله‌ها ...
این را در دلم می‌گویم. نگاهی می‌کنم به این سرِ کوچه تا آن سر کوچه، به پلاک ۳۴، به راهرو، خانه، اثاثیه ... به جای همیشگیِ پدر، به چشمان بی‌قرار مادر، به چمدان بسته شده ... به خانه ، خانه، خانه ...

اینجا خانهء من است. هرچند امشب چمدانم را بسته باشم و غروب فردا جای دیگری باشم، دلم اینجا خواهد ماند ... اینجا وطن، مادر، من، خانه ... فردا غربت، من، بی‌کَسی، Home ... 

باید امشب بروم ! حیف ...

پ.ن: ممنون، خوش گذشت ... بَه بَه!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرانی... چهارشنبه 14 فروردین 1387 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.mehranweblog.blogsky.com

غر نزن بچه ... درستو بخون...

هدیه شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 09:20 ب.ظ http://par3e.blogfa.com

آخه...
مسافر از اتوبوس پیاده شد و امتداد خیابان غربت او را برد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد