leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

جزیره

فکر کنم یه چیزی هست که خیلی برای خدا مهمه... واگرنه حداقل آفریدن این جزیره رو بی‌خیال می‌شد!! اینجا آخر دنیاست...
- فردا صبح به سمت جنوب... ۲۱ ساعت در راه... خدا کنه دیگه دریازده نشم !  

۲۶سبتامبر - ۲۳:۱۸ - قبل از مهمانی ساحلی 

 

- کتاب مارکز رو جا گذاشتم... خدا کنه بیداش کنم! گوشه گوشه این کتاب سفرنامه نوشتم!

نظرات 3 + ارسال نظر
فریده شنبه 4 مهر 1388 ساعت 08:06 ب.ظ http://bandarlengeh.blogsky.com

منظورت کدوم جزیزه است؟؟؟؟؟

یه جزیره...

من دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 10:37 ق.ظ http://sabahlarimiz.wordpress.com/

سفر خوش

میسی.

پرنده تنها دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

روز نوشت شده اینجا ...

هاهاها... ما اینیم دیگه. گاهی به روز - گاهی به ماه... شاید هم به سال!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد