leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

مسافران اکتبری


بالاخره این سه تا آپاچی اومدن!... بعدِ دو شب نخوابیدن پرزنتیشن نهاییه، با هزارتا قر و قمیش تموم شد و بعدش رفتم ایرپورت دنباله اینا... جلو اینفرمیشن کانتر به خانومه می‌گم سه تا دختر که بلند بلند با هم حرف بزنن و بخندن و جیغ و داد کنن ندیدی؟ میگه نه اما حاضرم برات پیجشون کنم... زودتر ببرشون خونه اینارو!!!  

نظرات 2 + ارسال نظر
راد جمعه 24 مهر 1388 ساعت 06:04 ق.ظ http://halgheh3.blogfa.com/

لحن نوشتنت خیلی خوبه.

خیال پردازی ات عالی.


شاد باشی

ممنون
گرچه زیاد خیال‌پردازی توی نوشته‌هام نیست و از این تکنیک هم تا حالا خیلی بهره نگرفتم اما شاید همین کامنت باعث بشه کمی روش کار کنم...
پایدار باشی

BOO BOO دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 07:59 ب.ظ

من که اصلا حس نمیکنم خیال پردازی باشه.
زیبا بود
سلامت باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد