ما چهار نفریم که گوشه فرودگاه کشوری دیگر روی زمین ولو شدهایم و روی نقشه دنبال مکنزیرُد میگردیم. باجت زیادی نداریم... رفتنه از پرواز جا ماندیم اما پای کانتر دوباره بلیط خریدیم. ما چهارنفریم که خیلی پُر رو هستیم و برنامههامان را تحت هیچ شرایطی کنسل نمیکنیم. ما امشب قصد داریم به سلامتی تمام از پرواز جاماندهها تا صبح برقصیم و اگر حتی نخوابیدیم هم اصلن مهم نیست. فردا به نایت سافاری میرویم... ما چهار نفریم اما من در حین لذت دلم برای تنهایی سفر کردنم هم تنگ میشود. امروز که توی فرودگاه آن مرد تنها را دیدم- یا آن خانم تنهای مو بلُند را... یادم افتاد من وقتی تنها سفر میکنم کتاب مارکز را میبرم که گوشه گوشهاش پُر است از سفرنامه. و من در فرودگاهها و ترمینالها و ساحلها فقط کتاب میخوانم و قهوه مینوشم و هیچ دونفره یا چهارنفرهایهایی توجهام را جلب نمیکنند... آن موقعها میشویم ماهایی که تنها سفر میکنیم... و این منی که با تنهاهای غریبه دیگر جمع میشود و آنوقت میشود ماهایی که تنها سفر میکنیم- شیرین ترین مای دنیاست!
پ.ن: از بس روی نقشه این کشور رو مرور کردم بیشتر خیابانها را حفظ شدم. بچهها را آوردهام جای بکپکرها... اول که در اتاق را باز کردند جا خوردند اما وقتی دیدند حسابی تمیز است و من که هی توضیح میدهم بابا ما از صبح تا شب بیرونیم و این کرایه برای این شهرِ گران- خیلی ارزان است و صبحانه و اینترنت فری هم داریم- برق شادی و شیطنت را در چشمانشان دیدم. بخاطر بچهها کمی نگرانم. کمی که نه... خیلی! اولین بار است کسی در اینگونه سفرها همراهم میآید... کمی نامانوسم و هی ناخودآگاه توی پیله تنهاییام فرو میروم اما خوب فکر کنم برای شروعِ از پیله درآمدن خوب باشد... گرچه دیری نمانده که باید بار دیگر زندگیم را در چمدان ۳۰ کیلوییام خلاصه کنم و بروم!
۱۸ اکتبر ۲۰۰۹
دقایقی بعد از ۱۲ شب / به وقت خیابان مکنزی
خیلی آپ میکنی ها ...
این روزها همه خیلی آپ میکنن... شما چهطور؟! :دی
چمدانها ظاهرشون 30کیلویی ولی تا 40 45تا هم میتونی توش جا بدی(اسمایل)هاها.....
امیدوارم که دیگه از پیله تنهایت بیرون اومده باشی و دیگه تو اون پله نری و بحق ابروی 5 تن کسی نره یا نفرستنش تو پیله تنهایی ( صلوات)
قدرتی خدا رو بنازم .... جل الخالق از این چمدونا!!!!