leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

گرفتار در لوپ‌دلتنگی... فصل خداحافظی


چه سخت می‌شود خانه‌به‌دوشی... که هی زندگیت را جمع کنی در همان چمدان قهوه‌ای و هی خداحافظی کنی. هی دلتنگ بشوی و این قصه هی ادامه داشته باشد! گرچه از سمت دیگری خوشحال باشی برای هیجان همین راههایی که به ناکجا آباد ختم می‌شوند. برای همین مواج بودن و سر به سنگها خوردن و آرامش یافتن پس از طوفانها...

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 12:53 ب.ظ

یو آر کامینگ بک؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد