leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود


قریب چهل روز سرد است که تو رفته ای... درست در همان لحظاتی که من زمزمه می‌کردم می‌روم جایز نیست... من رفتم!  نگو که تو پیش دستی کرده‌ای و آهنگ سفر را زودتر نواخته‌ای. حالا بماند که عمق سرمای پاییز تا مغز استخوانم نفوذ کرد اما بی‌انصافی بود اینجور یک دفعه رفتنت! آخرین تصویر من از تو می‌شود های‌هایِ اشک ریختنت بالای تخت سرد اتاق  دویست و نمی‌دانم چندِ بیمارستان خاتم، همان موقع که زخمی و رنجور و با لبهای بخیه خورده روی تخت افتاده بودم. درست روی صندلی سمت چپ نشستی و گریه کردی... آخ که زود مردی و سهم من مثل همیشه ناچیز بود و کوتاه. سهم من شد قاب عکس سیاه روبان خوردهء تو که باید از دیدم پنهان می‌شد.  سهم من می‌شود چند روز کشمکش بین خانواده که بهش گفتی؟! نه... من نمی‌گم...

بگذار برایت گریه کنم... آنقدر بلندبلند که خانم همسایه طبقه بالا بیاید و بپرسد بالاخره بهت گفتند!؟ حق دارم آخر... قدیمها می‌گفتند وقتی من به  دنیا آمدم تو اولین کسی بودی که با یک دسته گل بزرگ آمده بودی مامان را ببینی... و من شاهد تمام لحظه های پسرانه  بودنت بودم و های های گریه کردنت وقتی صورت آقاجون را در کفن می‌پیچیدی و دو گلوله سرد پنبه را بالای چشمهای بسته اما پر فروغش می‌گذاشتی. من شاهدِ کوتاه لحظه های عاشقانه‌ و داماد بودنت بودم وقتی همسرت را بی هیچ نگاهی به اطراف بی‌مهابانه و یک دفعه‌ای در آغوش می‌کشیدی و می‌بوسیدی. همینطور لحظه های پدری کردنت وقتی دوچرخه زیبای پسرکوچکت را برایش هدیه آوردی...  بی انصافی کردی و بی خداحافظی رفتی. حالا سهم من می شود پیراهن مشکی‌ام و شانه‌هایی که از هق‌هق گریه آرام ندارند... میل باکس انسرینگ تلفن را چک می کنم و صدایت را برای هزارمین بار گوش می‌دهم، آه که چه قدر دل تنگ آوای صدایت می‌شوم. چه قدر تک‌تک لحظه‌های کودکیم به تو گره خورده... کاش نمرده بودی که مرگ برای تو خیلی  زود بود. حالا سهم من می‌شود یک برگ اعلامیه که بالایش نوشته گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود و سهم تو می‌شود یک سنگ سیاه گرانیتی که هیچگاه نمی‌تواند مهربانی‌ها و روح سخاوتمند تو را در خود محبوس کند...

روح بزرگوارت به وسعت اندوه ما سبز و شاهد بودن مهربانیهای بی‌شمارت به همگان تسلی خاطرمان در تحمل سکوت خانه‌ای بدون حضور سخاوتمند تو. 

نظرات 3 + ارسال نظر
Boo Boo پنج‌شنبه 21 آبان 1388 ساعت 02:57 ب.ظ

با عرض تسلیت خدمت شما و خوانواده محترم
روحشان شاد......

ممنون.

شیطونک جمعه 22 آبان 1388 ساعت 04:10 ق.ظ http://afshinesheiton.blogsky.com

غم آخرت باشه و خدا به تو همه بازماندگان ان مرحوم صبر عنایت کند

همچنین از خداوند طلب طول عمر بازماندگان و شادی روح آن مرحوم را خواستارم

یادش گرامی باد

ممنونم.
پاینده و سلامت باشید.

مریم دوشنبه 25 آبان 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

نمیدونم چی بگم !...
از خدا براتون صبر می خوام و آرامش برای روحش .
مواظب خودت باش سمای من .

ممنونم عزیزم.
تو هم مواظب خودت باش گلم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد