leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

من یا نقاب ...


بگذار خودم باشم امشبی را ... بگذار Cheers darlin' گوش بدهم با صدای بلند ... بگذار کمی اندوهگین باشم و کمی هم به خط های ممتد و عمیق خنده در کنار لبانم استراحت دهم ... بگذار غمگین باشم . دست و دلم هم به کاری نرفت که نرفت . اصلاْ اسایمنت ها را بی خیال ... یون هی هم که روی تخت دراز کشیده بی خیال ... همه را بی خیال ... بوی خاک و نم بارون را بی خیال ... جواب هایی که بدهکارم بی خیال ... خودم را هم بی خیال! درد گوشم را هم بی خیال ... بوی وطن را - همه را ... بگذار اگر خواست قطره ای هم بچکد ... خوب بچکد از گوشه چشمانم . بی هیچ عذری و بی هیچ شرمی ... بی خیال ! ... Cheers darlin' ... چه دلم آن بلندی های تنهایی هایم را می خواهد با ترس رخنه کرده در رگ هایم ... چه خلاْ گرفته اطرافم را الان ... چه خودم هستم ... نقاب خنده بر زمین ... چشمها بذر غم می پاشند بی نقاب ... چه گریه ام می گیرد بر نقاب ...

آه . . .


درد دارم ...
به خدا رسیده ام انگار !

امشب امشب دل من ... بیتاب و بیقراره !

سقف اتاق پایین می آید ... آنقدر پایین که سنگینی تمام آسمان را روی سینه ام احساس می کنم ! فهمیده درد دارم ... فهمیده نمی توانم اوج بگیرم . خدا هم اینجاست انگاری ! اصلاً همیشه خالق های لمس شدنی را می پرستم ! بیشتر دلم می خوادت ...

امشب میام به دیدار ... پیشوازت تا فرودگاه

چه کم طاقتم من !
درد دارم ...

د . ر . د . د . ا . ر . م . . .

گریه ام ولی امان نمی دهد ...




این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:

…با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد
کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد
جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد
عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد
ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد
پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد…               
                                               قیصر امین پور ـ روحش شاد