leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

شعر ِ محال


بودنم نفس نفس می‌زند
دستم را مشت می‌کنم
باور نمی‌کنم این همه شتاب برای تپیدن از حجم به این کوچکی باشد

هزار و چندمین شب است
و با هر پلک زدنی  
سنگینی ِ سایه‌ات
کمر انتظار مرا خم می‌کند

ورق‌ها را که زمین ریختی
حجم تنهایی ِ آس ِ دل
- نه تقصیر من که مات نگاهت شده بودم-
بلکه تقدیر تو بود

اعتراف می‌کنم به دزدیدن نگاهم 
بخشش و ایثار از تو

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتضی خسروی جمعه 27 اردیبهشت 1387 ساعت 11:30 ب.ظ http://74u.blogf.com

دوست خوبم با ...ادمی به جنگ خدا؟... .... به روزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد