leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

leosama

و من آفریده شدم، وهمی بین خواستن و نخواستن !

گریه‌های یک ساز خفته


حالا باید دشتی زد و گریست... هر وقت مضرابی شکست اتفاقی ناگوار افتاد. دستی به ساز ناکوک می‌زنم و مضراب شکسته را گوشه جعبه سیاه می‌گذارم. نمد را می‌برم و چسب را آماده می‌کنم... خیلی وقت است با نمد و مضراب بیگانه شده‌ام. دستم به نمد رفته اما دلم نمی‌رود... مضراب شکسته را از جعبه برمی‌دارم که گوشی‌ام زنگ می‌خورد...نه!!! مضراب را پرت می‌کنم. می‌خورد به سیمهای سفید اینور خرک... سازم ناله می‌کند... تلخ می‌شوم.

بدرقه استاد فرامرز پایور
شنبه، ۹ صبح - مقابل تالار وحدت
روحش شاد و قرین مهربانی آفریدگار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد